top of page

Photo: AP
هیچکس منتظر ما نبود… حتی وطن
روایتی از زنان بیسرپرست افغان که از ایران اخراج شدند
۲۶ حمل ۱۴۰۴
Tamim Attaiy
مرز اسلامقلعه در این روزها فقط خطی جغرافیایی میان دو کشور نیست؛ خطیست میان امید و ناامیدی، میان مادرانی که در پی زندگی بهتر از افغانستان رفتند و حالا با دست خالی، کودک در بغل، به جایی بازمیگردند که هیچکس منتظرشان نیست.
آرزو، زنی 34 ساله و بیسرپرست، یکی از صدها زنی است که در روزهای اخیر به افغانستان اخراج شده است.
او میگوید: "یازده سال در ایران بودم. شوهرم معتاد بود و سه سال میشود که فوت کرده. خودم کار میکردم، خودم، مادرم و بچهها را نگه میداشتم. اما حالا با یک لباس که در تن داریم، پرتم کردند اینجا. گفتند: غیرقانونی هستی، باید بروی."
در کنار او، سمیه ایستاده است؛ زن جوانی با دو دختر کوچک: یکی ششساله و دیگری تنها دو و نیم ساله.
او میگوید: "شوهرم ما را رها کرده. خودم خیاطی میکردم، کار میکردم تا بتوانم این دوتا را بزرگ کنم. هیچ کمک، هیچ حقوق، هیچ امنیتی نداشتم. حالا از ایران هم بیرونمان کردند. شب اول را در گمرک خوابیدیم. نمیدانم امشب کجایم."
این مادران، تنها نمونهای از موج تازهای از اخراج زنان بیسرپرست افغان از ایراناند؛ اخراجهایی که در آن نه ارزیابی وضعیت فردی صورت میگیرد، نه دسترسی به خدمات حقوقی وجود دارد، و نه حتی فرصتی برای دفاع از خود داده میشود.
این در حالیست که بر اساس کنوانسیون ژنو 1951 و پروتکل 1967، هیچ پناهجویی نباید به کشوری بازگردانده شود که در آن با خطر تهدید، خشونت یا نقض جدی حقوق بشر مواجه است. این اصل بنیادین که به آن (non-refoulement) گفته میشود، بهصراحت در قوانین بینالمللی ثبت شده است.
با وجود این، ایران در ماههای اخیر دهها هزار مهاجر افغان، از جمله زنان بیسرپرست و کودکان را اخراج کرده است.
سازمانهای حقوق بشری چون دیدبان حقوق بشر، عفو بینالملل و UNHCR بارها هشدار دادهاند که این روند، نقض آشکار حقوق مهاجران و پناهجویان به شمار میرود.
در داخل افغانستان نیز هیچ مکانیزم حمایتی مشخصی برای بازگشتکنندگان وجود ندارد. این زنان پس از عبور از مرز، نه خانهای دارند، نه کمکهای نقدی و نه خدمات روانی.
یکی از مقامهای محلی طالبان در اسلامقلعه میگوید: "ما امکانات کافی نداریم. بعضیشان را با کمک مردم در مساجد و شفاخانهها اسکان میدهیم، ولی وضعیتشان واقعاً بحرانیست."
آرزو در پایان میگوید: "فکر نمیکردم یک روزی از ایران اخراجم کنن. فکر نمیکردم وطنم هم برایم جایی نداشته باشه. به اولادهایم نگاه میکنم و فقط میپرسم: حالا چی کنیم؟ به کجا برویم؟"
و سمیه، که دختر کوچکش را به سینه چسبانده، آهسته نجوا میکند: "ما فقط زن بودیم. فقط مادر. اما انگار این، بزرگترین جرم دنیاست."
تازهترین مطالب
گزارش های خبری

03:07

03:31

02:40

02:24

02:50

03:51

02:21

02:50
ما را دنبال کنید
bottom of page